|♥|♥|♥شیما عشق من|♥|♥|♥

♥ S H I M A ♥

"تحویل نمی گیرم سالی راکه بی حضور تو باشد"

 

بی تعارف

بعد از تو

هیچ بهاری به زیبائی پاییز نبود..
.

 

 

معلوم دلی و



مجهول ِ چشم ...



ای همه ی من !

نویسنده: حسین ׀ تاریخ: چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هـِـــی مـــــــــــــــــــرد !!! . . .

اینـــُــ از من یادت باشه . . .

وقتی میتونی بگی عاشقـــــی

که . . .

دخترِ مورد علاقتـُـ . . .

تو لباســـــِ عــــــــروس

تصور کنی . . . . .

نه لـــــــــــــــُـــــــــــــختــ !!!

 

 

" تُـــــــــــو "

تنها یكی ستــــــ ُ آن هم تُــــــویی!!!

مَــــــــن دیگران را ..

" شُما " خطاب می كنم .. .

 

 

 

آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم

که وقتی سراغت را می گیرند …

شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت…

 

 

 

 

هی فلانی!

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم

هرجا که دلت میخواهد برو

 

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد،

 

 

 

آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت،

 

 

باز هم آرام نگیری

و اما من

بر نمیگردم که هیچ!

 

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

 

 

 

که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی و با خاطراتم قدم بزنی!

نویسنده: حسین ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تــــــــــــــــــــــو

همان شقایق معروف سهرابی!!!

تا تــــو هستی

زندگــــــــی باید کرد…

 

 

   از جداييمان براي هرکسي که گفتم ....

 

حق را به من داد !


اما ....


اينها نمي دانند من حق را نميخواهم ،


حق که براي من" تو" نمي شود ... !!!

 

به یک “هستم

 

به یک “نترس

 

به یک “نوازش

 

به یک “آغوش

 

به یک “دوستت دارم

خلاصه بگویم به “تــــو

نیازمندم !

 

 

 

مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است


من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
نویسنده: حسین ׀ تاریخ: یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تا یادت میکنم باران می آید نمیدانستم لمس خیالت هم وضو میخواهد

 

 

 

دلگیر نشو از آدم ها...

نیش زدن طبیعتشان است سالهاست به هوای بارانی میگویند خراب

 

 

زندگی اتفاق غمگینی است...

تنهاییت سالها از تو بزرگتر باشد

 

 

 

شیشه نازک احساس مرا دست نزن !

چندشم می شود از لک انگشت دروغ

آن که میگفت که احساس مرا میفهمد…

کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت!!!

 

 

 

 

گاهی احساس آخرین بیسکویت باقیمانده دریک بسته را دارم!
تنها،
شکسته.
وازهمه بدتر اینکه
اوکه مرا میخواست دیگر "سیر" شده است!
نویسنده: حسین ׀ تاریخ: شنبه 19 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

بد ترین قسمت زندگی جایست که: نه حق خواستن داری نه توان فراموش کردن.

خیلی درد آور است

----------------------------------------------

انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام !

-------------------------------------------------------

پشت چراغ قرمرپسرک با چشمانی معصوم ودستانی کوچک گفت:چسب زخم نمیخواهید؟ پنج تا صدتومن، آهی کشیدم و با خود گفتم تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشودنه زخمهای تو

نویسنده: حسین ׀ تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خدایا…!

اندکی نفهمی عطا کن

که راحت زندگی کنیم!

مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون

نیاوردیم…!

نویسنده: حسین ׀ تاریخ: یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

دلم می گیرد !

 

وقتی می نویسم فقط برای تو ...

 

ولی ...

 

همه می خوانند الا تو

نویسنده: حسین ׀ تاریخ: سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , loveshima.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com